سفارتهای ترکیه و آلمان در تهران با یکتونل بههم وصلند
شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ
ترکیه آنلاین: وب سایت مشرق در مطلبی نوشت: وقتی یک خبرنگار، گروهی کوهنورد و یا یک ماهیگیر غربی در خاک کشورمان به جرم جاسوسی دستگیر می شوند همه سازمان های حقوق بشری، مقامات سیاسی و رسانه های جمعی کشورهای غربی و متحدین آنها در منطقه عزم خود را جزم می کنند تا به هر نحوی شده این افراد آزاد شوند. از طرف دیگر افرادی هم در داخل کشور پیدا می شوند که هم کلام با غربی ها شروع به بحث جدل می کنند که چرا مانع از فعالیت خبرنگاران و توریست ها میشویم و حالا مثلا یک دختر کوهنور مگر چه کار ممکن است انجام دهد، چرا باعث اینقدر دنبال دردسر می گردیم؟
"ادو اولفکات" خبرنگار روزنامه آلمانی "فرانکفورتر آلگماینه" در زمان جنگ ایران و عراق، خبرنگار اعزامی این روزنامه به مناطق جنگی عراق بود و اطلاعات و اسناد مهمی نیز درباره حمایتهای آلمان از صدام جمعآوری کرده است. وی در کتاب اخیر خود به نام "خبرنگاری فروختهشده" اسامی خبرنگارانی را افشا کرده است که در شبکههای اطلاعاتی غربی و به خصوص آمریکایی فعالیت میکنند و وظیفه حمایت رسانهای از واشنگتن را دارند.
"اولفکات" که چند روز پیش در مصاحبه با مشرق از برخی اطلاعات درخصوص جنگ ایران و عراق و نقش مستقیم آلمان و آمریکا در تجهیز صدام به تسلیحات کشتار جمعی اشاره کرده بود. وی طی ایمیلی که به خبرنگار بینالملل مشرق فرستاده است، میگوید: "من تعدادی از تصاویر مربوط به حمله شیمیایی صدام به ایران را در اختیار شما می گذارم، چون نمیدانم بعد از انتشار کتاب "خبرنگاری فروخته شده" و همچنین افشاگری درباره اسرار دولت آلمان، چه قدر زنده خواهم ماند."
خبرنگار بینالملل مشرق در زمینه آخرین کتاب اولفکات کی وی به واسطه انتشار آن تهدید شده است و توضیحات او درباره استفاده نهادهای اطلاعاتی غربی از خبرنگاران خود در خاورمیانه، با این خبرنگار آلمانی مصاحبه کرده است. متن گفتگوی مشرق با "اولفکات" به شرح زیر است.
-شما در کتاب اخیر خود با عنوان "خبرنگار فروخته شده"، گفتهاید که نهادهای اطلاعاتی غربی به ویژه در آلمان از خبرنگاران برای انتشار آنچه خودشان میخواهند، استفاده میکنند. لطفاً در اینباره توضیح بدهید.
من به علاوه خبرنگاران زیادی که آنها را میشناسم از دسته خبرنگارانی بودیم که با نهادهای امنیتی کار می کردیم. برای مثال سازمان اطلاعات آلمان را در نظر بگیرید. نمایندگانی از این سازمان به دفتر من میآمدند و از من میخواستند گزارشهایی را که نوشتهاند برایشان منتشر کنید. به من اجازه نمیدادند بررسی کنم که آیا گزارششان صحت دارد یا نه، مجبور بودم آنها را منتشر کنم. بنابراین آنها گزارشی مینوشتند، اما وقتی این گزارش در روزنامه فرانکفورتر آلگماینر منتشر میشد، اسم من پای گزارش خورده بود.
نمونههای دیگری هم هست. در خیابان فردوسی تهران، فکر میکنم پلاک ۳۴۵، سفارت آلمان قرار دارد. ساختمان کناری این سفارت، سفارت ترکیه است. وقتی برای کارهای امنیتی به سفارت آلمان مراجعه میکنید، بعد از چندبار مراجعه، به شما میگویند دیگر از ورودی سفارت آلمان وارد نشوید، بلکه از سفارت ترکیه وارد شوید. وقتی وارد سفارت ترکیه میشوید، یک تونل زیرزمینی را به شما نشان میدهند که این سفارت را به سفارت آلمان وصل میکند. این تونل را فکر میکنم در زمان شاه ساختند، من خودم هم از این تونل عبور کردهام. به این ترتیب نهادهای اطلاعاتی از سفارت ترکیه استفاده میکنند تا توجه کسی را به خود جلب نکنند و وقتی مردم در خیابان عبور میکنند، فکر میکنند که این افراد به سفارت ترکیه رفتهاند. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا هم وقتی یکی از مأموران آمریکایی را دنبال میکنند، به او میگویند تا از همین تونل زیرزمینی استفاده کنند تا از یک ساختمان به ساختمان دیگر فرار کنند.
بنابراین وقتی شما خبرنگار میشوید، کارهای بسیاری هست که به شما محول میشود، اما هیچ ارتباطی به خبرنگاری ندارد، بلکه به نهادهای اطلاعاتی مرتبط است، مثلاً وقتی من در ژوئیه سال ۱۹۸۸ در مناطق جنگی بغداد بودم و تصاویر جنایت شیمیایی صدام را گرفتم، به من اجازه ندادند آنها را منتشر کنم. این اتفاق برای یک خبرنگار طبیعی نیست. وقتی میبینید مردم را با گاز شیمیایی میکشند، تصور میکنید که این خبر پخش خواهد شد و در همه دنیا مثل بمب صدا میکند، اما از آنجا که این کار تحت نظارت آمریکا انجام میشد و گازها هم گازهایی بود که از آلمان میآمد، به من اجازه ندادند عکسهایم را منتشر کنم، فقط یک عکس کوچک در روزنامه فرانکفورتر آلگماینر چاپ کردند و نوشتند از سلاحهای شیمیایی استفاده شده است، حتی نگذاشتند بنویسم که این سلاحها، از آلمان آمده بود و این کارها همه با نظارت آمریکا انجام میشد.
خبری از خبرنگاری آزاد نیست. وقتی خود من در فرانکفورتر آلگماینر کار میکردم، نهادهای اطلاعاتی آمریکایی نزد من آمدند و از من دعوت کردند تا برای یک سفر شش هفتهای به آمریکا بروم. روزنامه هم به من گفت که به آمریکا بروم و کارهای مربوط را هم بخش تشریفات آمریکا در آلمان انجام داد. الآن میفهمم که اینها همه توسط سیا انجام شده بود و هنوز هم اعضای سیا در آن شبکه حضور دارند. البته من در آن زمان نمیدانستم، چون وقتی مأموران اطلاعاتی پیش شما میآیند، به شما نمیگویند که برای سیا یا مثلاً سازمان اطلاعات آلمان کار میکنند، بلکه داستانی میسازند و شما را درگیر میکنند.
همچنین به یاد دارم که در مورد پرونده "هلموت زیمکاس" (تاجر آلمانی که به خاطر جاسوسی برای آلمان ها در زندان اوین نگهداری میشد) سازمان امنیت آلمان از من خواست تا به تهران بروم و به عنوان یک خبرنگار تحقیق کنم ببینم احتمال آزادی وی چقدر است و طوری رفتار کنم که اینگونه تصور شود که هلموت جاسوس نیست.
-آیا شما در زمانی که با پوشش خبرنگار در ایران بودید برای انجام ماموریت های خود با خبرنگاران ایرانی هم همکاری داشتید؟
اگر بخواهم صادقانه بگویم, در خصوص کارهای امنیتی که درگیر آن بودم هیچ گاه ریسک نکردم که از خبرنگاران ایرانی استفاده کنم زیرا تشخیص اینکه آیا واقعا می شود به آنها اعتماد کرد یا نه کار سختی بود و این ترس را داشتم که آنها تله باشند.
ولی در خصوص همکاری سفارتخانه های خارجی در تهران با مخالفان, به یاد میاورم طی زمانی که من در تهران بودم سفارت سویس که در آن زمان دست راست آمریکایی ها در تهران بود و سفارت آلمان که دست چپ آمریکایی ها در تهران بود افراد و گروه هایی را که مدعی بودند علیه حاکمیت ایران فعالیت می کنند را کمک مالی می کردند. من این افراد را در زمانی که در سفارت آلمان بودم به چشم خودم دیدم ولی در حال حاظر اسم اونها را یادم نیست ولی دستور داشتم که گزارشی از آن منتشر نکنم. همین اندازه خاطرم است که سفارت آلمان قصد داشت این افراد را به عنوان دانشجو به آلمان دعوت کند و در آنجا به آنها تکنیک ها شبه نظامی را آموزش دهد برای مقابله با حاکمیت در ایران.
-دستکم دو نوع خبرنگار در دنیا وجود دارد که به نهادهای امنیتی کمک می کنند: یک دسته افرادی هستند که مثل شما در کنار کار خود با سازمانهای اطلاعاتی کار میکنند و دسته دوم افرادی هستند که آگاهانه و به طور مستقیم با نهادهای اطلاعاتی ارتباط دارند. با توجه به اینکه ایران کشوری است که برای نهادهای اطلاعاتی غرب بسیار مهم است، آیا شما افرادی را میشناسید که عضو دسته دوم باشند و اصولاً چگونه میتوان تشخیص داد که یک خبرنگار با نهادهای اطلاعاتی کار میکند؟
مشکل دقیقاً همینجاست: راهی برای تشخیص آنها نیست. من که ۱۷ سال است به حرفه خبرنگاری مشغول هستم، خبرنگاران بیشماری را میشناسم که به اصطلاح ما در "پوشش غیررسمی" کار می کردند و یا الان هم کار می کنند. معنایش این است که شما برای خبرگزاری کار میکنید که این یک واقعیت است، ضمن اینکه خبرنگار هستید، اما واقعیت دیگر این است که برای نهادهای اطلاعاتی هم کار میکنید و اگر زمانی بشود که شما را شناسایی کنند، آن نهادهای اطلاعاتی میگویند ما هیچ ارتباطی با این شخص نداریم. ولی اگر من جای ایران بودم اجازه نمی دادم هیچکدام از این خبرنگاران وارد ایران شوند.
-چگونه میتوان از ورود این افراد به کشوری مثل ایران جلوگیری کرد؟
این کار هم غیرممکن است، چون موضوع فقط خبرنگاران نیستند. من افراد زیادی را میشناسم که ادعا میکنند برای سازمانهای حملونقل کار میکنند، یا اینکه تاجر هستند. هیچگاه یادم نمیرود، زمانی که "برند اشمیدباور" رئیس سازمان اطلاعات آلمان بود، یک فرد آلمانی به نام "هلموت زیمکاس" را در ایران دستگیر کردند و در زندان اوین نگه داشتند، چون او را متهم کرده بودند که جاسوس آلمان است. مدتی بعد، خود اشمیدباور به ایران رفت و از مقامات ایرانی خواست تا زیمکاس را آزاد کنند. او را آزاد کردند اشمیدباور همراه با زیمکاس به آلمان برگشتند. به محض اینکه پای اشمیدباور به فرانکفورت رسید، به دفتر روزنامه ما آمد و گفت: این فرد، جاسوس نیست. اما وقتی همین آدم به دفتر من آمد، گفت: البته که این فرد جاسوس ماست. ایرانیها خیلی خوب توانسته بودند او را دستگیر کنند. کارشان کاملا درست بود.
-اخیراً عدهای از به ظاهر خبرنگاران رسانههای آمریکایی هم در ایران دستگیر شدهاند که رسانههای غربی یک کمپین تبلیغاتی بزرگ را به راه انداختهاند که میگویند اینها خبرنگار هستند و باید آنها را آزاد کنید. با توجه به آنچه شما میگویید، پس بعید نیست که اینها جاسوسان آمریکا باشند.
آنچه من میتوانم به شما بگویم این است که دستکم، یعنی حداقل، ۵۰ درصد از خبرنگاران غربی در خاورمیانه، عواملی هستند که علاوه بر خبرگزاریهای مختلف، برای سازمانهای اطلاعاتی نیز کار میکنند. وقتی ۱۷ سال خبرنگار باشید، با اینها آشنا میشوید و آن وقت است که میفهمید دستکم ۵۰ درصد از خبرنگاران خارجی در خاورمیانه با نهادهای اطلاعاتی رابطه دارند.
-از تجربه ای که در همکاری امنیتی با سرویس های جاسوسی خارجی در تهران داشتید برایمان بگویید. دقیقا چه کارهایی انجام می دادید؟
بله، کاملاً. بگذارید برای شما مثال بزنم. من را برای نمونهبرداری از خاک ایران، به مشهد و تهران اعزام کردند. میخواستند ببینند آیا اثراتی از مواد رادیواکتیو در آن وجود دارد یا نه. دلیل این کار هم این است که وقتی شما به عنوان خبرنگار به کشوری میروید، تعجب نمیکنند اگر مقداری خاک با خود ببرید، چون از دیدگاه توریسم به آن نگاه میکنند. یکی از کارهای دیگری که از من خواستند، این بود که سؤالاتی را از مقامات ایرانی بپرسم که خودشان نمیتوانستند بپرسند. من بارها با افرادی مثل "علیاکبر ولایتی" و دیگر مقامات ارشد ایرانی مصاحبه کردم. قبل از مصاحبه به من میگفتند چه سؤالاتی بپرسم، سؤالات خودم نبودند، بلکه سؤالاتی بودند که قبل از مصاحبه مثلاً از طریق سفارت آلمان در تهران به دست من میرسید و باید آنها را میپرسیدم.
-لطفاً درباره کتابتان بیشتر توضیح بدهید. در این کتاب به چه مباحثی پرداخته اید؟
من در کتاب خودم از خبرنگاران مختلف آلمانی نام میبرم و میگویم که هر کدام در چه شبکه آمریکایی فعال هستند و به آنها دستور داده میشود تا در طرفداری از آمریکا مطلب بنویسند، کدامها هدیههای گران قیمت و ساعتهای طلا دریافت میکنند. همه اینها را با شواهد متقن نوشتهام، چون در این صورت هیچکس نمیتواند علیه من شکایتی کند، چون واقعیت را نوشتهام و شواهد را هم آوردهام.
هدفم از نوشتن این کتاب هم این بوده که ما اگرچه ادعا میکنیم که دموکراسی و رسانههای آزاد در آلمان داریم، اما همه اینها توهمی بیش نیست، چرا که همه افراد مشهور و شناختهشده در رسانههای ما این حق را دارند که واقعیت را ننویسند. مثلاً از چند ماه پیش، خبرنگاران تلاش کردهاند تا افکار عمومی کشور را برای جنگ ناتو علیه روسیه آماده کنند. مینویسند که ما نیاز به نیروهای نظامی بیشتر داریم، باید به دوستان آمریکاییمان کمک کنیم، ببینید چگونه روسیه به دنبال جنگ است، و دروغهایی از این قبیل. هیچکدام از اینها هم حرف خود خبرنگاران نیست، بلکه حرفهایی است که مجبور هستند بزنند. اگر این کار را نکنند، به رتبههای بالاتر ارتقا نمییابند و سیاستمداران دولت با آنها مصاحبه نمیکنند. بنابراین آنها را مجبور کردهاند تا کاری را بکنند که خواص کشور میخواهند، نه آنچه مردم میخواهند.
-اکنون که کتاب خود را چاپ کردهاید، آیا نمیترسید مورد سوء قصد قرار بگیرید یا بخواهند بلایی بر سرتان بیاورند؟
من دیگر از چیزی نمیترسم. تا کنون سه بار سکته کردهام، به خاطر تماس با گازهای سمی در روستای "زبیده" ایران بر اثر حمله شیمیایی صدام، به سرطان مبتلا شدهام؛ خودم در جنگ شرکت داشتهام، بنابراین از چیزی نمیترسم. دیگر برایم مهم نیست، فقط میخواهم واقعیت را بگویم. این کار را برای خودم نمیکنم، عمر من تقریباً تمام شده است. فقط این کار را میکنم، چون امید دارم که جوانها، راهی را نروند که من رفتم.
-آیا نکته دیگری هم درباره ایران هست که تا کنون گفته نشده باشد و شما بخواهید آن را افشا کنید؟
همان مسئله گازهای سمی است. من هنوز هم نمیدانم چرا مقامات آلمانی به تهران نمیروند و از ایرانیها نمیخواهند تا آنها را ببخشند. چرا به اسرائیل میروند و میگویند: معذرت میخواهیم که یهودیان را با گاز کشتیم، اما به تهران نمیروند و نمیگویند: ببخشید که به صدام گاز شیمیایی دادیم تا مردم شما را بکشد. آیا شهروندان ایرانی، در دنیا درجه دوم محسوب میشوند؟ سؤال اصلی من همین است. چرا درباره ایران ساکت هستند، اما وقتی به اسرائیل میروند، آنجا سکوت نمیکنند. کسی نیست که به این سؤال جواب بدهد.
"ادو اولفکات" خبرنگار روزنامه آلمانی "فرانکفورتر آلگماینه" در زمان جنگ ایران و عراق، خبرنگار اعزامی این روزنامه به مناطق جنگی عراق بود و اطلاعات و اسناد مهمی نیز درباره حمایتهای آلمان از صدام جمعآوری کرده است. وی در کتاب اخیر خود به نام "خبرنگاری فروختهشده" اسامی خبرنگارانی را افشا کرده است که در شبکههای اطلاعاتی غربی و به خصوص آمریکایی فعالیت میکنند و وظیفه حمایت رسانهای از واشنگتن را دارند.
"اولفکات" که چند روز پیش در مصاحبه با مشرق از برخی اطلاعات درخصوص جنگ ایران و عراق و نقش مستقیم آلمان و آمریکا در تجهیز صدام به تسلیحات کشتار جمعی اشاره کرده بود. وی طی ایمیلی که به خبرنگار بینالملل مشرق فرستاده است، میگوید: "من تعدادی از تصاویر مربوط به حمله شیمیایی صدام به ایران را در اختیار شما می گذارم، چون نمیدانم بعد از انتشار کتاب "خبرنگاری فروخته شده" و همچنین افشاگری درباره اسرار دولت آلمان، چه قدر زنده خواهم ماند."
خبرنگار بینالملل مشرق در زمینه آخرین کتاب اولفکات کی وی به واسطه انتشار آن تهدید شده است و توضیحات او درباره استفاده نهادهای اطلاعاتی غربی از خبرنگاران خود در خاورمیانه، با این خبرنگار آلمانی مصاحبه کرده است. متن گفتگوی مشرق با "اولفکات" به شرح زیر است.
-شما در کتاب اخیر خود با عنوان "خبرنگار فروخته شده"، گفتهاید که نهادهای اطلاعاتی غربی به ویژه در آلمان از خبرنگاران برای انتشار آنچه خودشان میخواهند، استفاده میکنند. لطفاً در اینباره توضیح بدهید.
من به علاوه خبرنگاران زیادی که آنها را میشناسم از دسته خبرنگارانی بودیم که با نهادهای امنیتی کار می کردیم. برای مثال سازمان اطلاعات آلمان را در نظر بگیرید. نمایندگانی از این سازمان به دفتر من میآمدند و از من میخواستند گزارشهایی را که نوشتهاند برایشان منتشر کنید. به من اجازه نمیدادند بررسی کنم که آیا گزارششان صحت دارد یا نه، مجبور بودم آنها را منتشر کنم. بنابراین آنها گزارشی مینوشتند، اما وقتی این گزارش در روزنامه فرانکفورتر آلگماینر منتشر میشد، اسم من پای گزارش خورده بود.
نمونههای دیگری هم هست. در خیابان فردوسی تهران، فکر میکنم پلاک ۳۴۵، سفارت آلمان قرار دارد. ساختمان کناری این سفارت، سفارت ترکیه است. وقتی برای کارهای امنیتی به سفارت آلمان مراجعه میکنید، بعد از چندبار مراجعه، به شما میگویند دیگر از ورودی سفارت آلمان وارد نشوید، بلکه از سفارت ترکیه وارد شوید. وقتی وارد سفارت ترکیه میشوید، یک تونل زیرزمینی را به شما نشان میدهند که این سفارت را به سفارت آلمان وصل میکند. این تونل را فکر میکنم در زمان شاه ساختند، من خودم هم از این تونل عبور کردهام. به این ترتیب نهادهای اطلاعاتی از سفارت ترکیه استفاده میکنند تا توجه کسی را به خود جلب نکنند و وقتی مردم در خیابان عبور میکنند، فکر میکنند که این افراد به سفارت ترکیه رفتهاند. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا هم وقتی یکی از مأموران آمریکایی را دنبال میکنند، به او میگویند تا از همین تونل زیرزمینی استفاده کنند تا از یک ساختمان به ساختمان دیگر فرار کنند.
بنابراین وقتی شما خبرنگار میشوید، کارهای بسیاری هست که به شما محول میشود، اما هیچ ارتباطی به خبرنگاری ندارد، بلکه به نهادهای اطلاعاتی مرتبط است، مثلاً وقتی من در ژوئیه سال ۱۹۸۸ در مناطق جنگی بغداد بودم و تصاویر جنایت شیمیایی صدام را گرفتم، به من اجازه ندادند آنها را منتشر کنم. این اتفاق برای یک خبرنگار طبیعی نیست. وقتی میبینید مردم را با گاز شیمیایی میکشند، تصور میکنید که این خبر پخش خواهد شد و در همه دنیا مثل بمب صدا میکند، اما از آنجا که این کار تحت نظارت آمریکا انجام میشد و گازها هم گازهایی بود که از آلمان میآمد، به من اجازه ندادند عکسهایم را منتشر کنم، فقط یک عکس کوچک در روزنامه فرانکفورتر آلگماینر چاپ کردند و نوشتند از سلاحهای شیمیایی استفاده شده است، حتی نگذاشتند بنویسم که این سلاحها، از آلمان آمده بود و این کارها همه با نظارت آمریکا انجام میشد.
خبری از خبرنگاری آزاد نیست. وقتی خود من در فرانکفورتر آلگماینر کار میکردم، نهادهای اطلاعاتی آمریکایی نزد من آمدند و از من دعوت کردند تا برای یک سفر شش هفتهای به آمریکا بروم. روزنامه هم به من گفت که به آمریکا بروم و کارهای مربوط را هم بخش تشریفات آمریکا در آلمان انجام داد. الآن میفهمم که اینها همه توسط سیا انجام شده بود و هنوز هم اعضای سیا در آن شبکه حضور دارند. البته من در آن زمان نمیدانستم، چون وقتی مأموران اطلاعاتی پیش شما میآیند، به شما نمیگویند که برای سیا یا مثلاً سازمان اطلاعات آلمان کار میکنند، بلکه داستانی میسازند و شما را درگیر میکنند.
همچنین به یاد دارم که در مورد پرونده "هلموت زیمکاس" (تاجر آلمانی که به خاطر جاسوسی برای آلمان ها در زندان اوین نگهداری میشد) سازمان امنیت آلمان از من خواست تا به تهران بروم و به عنوان یک خبرنگار تحقیق کنم ببینم احتمال آزادی وی چقدر است و طوری رفتار کنم که اینگونه تصور شود که هلموت جاسوس نیست.
-آیا شما در زمانی که با پوشش خبرنگار در ایران بودید برای انجام ماموریت های خود با خبرنگاران ایرانی هم همکاری داشتید؟
اگر بخواهم صادقانه بگویم, در خصوص کارهای امنیتی که درگیر آن بودم هیچ گاه ریسک نکردم که از خبرنگاران ایرانی استفاده کنم زیرا تشخیص اینکه آیا واقعا می شود به آنها اعتماد کرد یا نه کار سختی بود و این ترس را داشتم که آنها تله باشند.
ولی در خصوص همکاری سفارتخانه های خارجی در تهران با مخالفان, به یاد میاورم طی زمانی که من در تهران بودم سفارت سویس که در آن زمان دست راست آمریکایی ها در تهران بود و سفارت آلمان که دست چپ آمریکایی ها در تهران بود افراد و گروه هایی را که مدعی بودند علیه حاکمیت ایران فعالیت می کنند را کمک مالی می کردند. من این افراد را در زمانی که در سفارت آلمان بودم به چشم خودم دیدم ولی در حال حاظر اسم اونها را یادم نیست ولی دستور داشتم که گزارشی از آن منتشر نکنم. همین اندازه خاطرم است که سفارت آلمان قصد داشت این افراد را به عنوان دانشجو به آلمان دعوت کند و در آنجا به آنها تکنیک ها شبه نظامی را آموزش دهد برای مقابله با حاکمیت در ایران.
-دستکم دو نوع خبرنگار در دنیا وجود دارد که به نهادهای امنیتی کمک می کنند: یک دسته افرادی هستند که مثل شما در کنار کار خود با سازمانهای اطلاعاتی کار میکنند و دسته دوم افرادی هستند که آگاهانه و به طور مستقیم با نهادهای اطلاعاتی ارتباط دارند. با توجه به اینکه ایران کشوری است که برای نهادهای اطلاعاتی غرب بسیار مهم است، آیا شما افرادی را میشناسید که عضو دسته دوم باشند و اصولاً چگونه میتوان تشخیص داد که یک خبرنگار با نهادهای اطلاعاتی کار میکند؟
مشکل دقیقاً همینجاست: راهی برای تشخیص آنها نیست. من که ۱۷ سال است به حرفه خبرنگاری مشغول هستم، خبرنگاران بیشماری را میشناسم که به اصطلاح ما در "پوشش غیررسمی" کار می کردند و یا الان هم کار می کنند. معنایش این است که شما برای خبرگزاری کار میکنید که این یک واقعیت است، ضمن اینکه خبرنگار هستید، اما واقعیت دیگر این است که برای نهادهای اطلاعاتی هم کار میکنید و اگر زمانی بشود که شما را شناسایی کنند، آن نهادهای اطلاعاتی میگویند ما هیچ ارتباطی با این شخص نداریم. ولی اگر من جای ایران بودم اجازه نمی دادم هیچکدام از این خبرنگاران وارد ایران شوند.
-چگونه میتوان از ورود این افراد به کشوری مثل ایران جلوگیری کرد؟
این کار هم غیرممکن است، چون موضوع فقط خبرنگاران نیستند. من افراد زیادی را میشناسم که ادعا میکنند برای سازمانهای حملونقل کار میکنند، یا اینکه تاجر هستند. هیچگاه یادم نمیرود، زمانی که "برند اشمیدباور" رئیس سازمان اطلاعات آلمان بود، یک فرد آلمانی به نام "هلموت زیمکاس" را در ایران دستگیر کردند و در زندان اوین نگه داشتند، چون او را متهم کرده بودند که جاسوس آلمان است. مدتی بعد، خود اشمیدباور به ایران رفت و از مقامات ایرانی خواست تا زیمکاس را آزاد کنند. او را آزاد کردند اشمیدباور همراه با زیمکاس به آلمان برگشتند. به محض اینکه پای اشمیدباور به فرانکفورت رسید، به دفتر روزنامه ما آمد و گفت: این فرد، جاسوس نیست. اما وقتی همین آدم به دفتر من آمد، گفت: البته که این فرد جاسوس ماست. ایرانیها خیلی خوب توانسته بودند او را دستگیر کنند. کارشان کاملا درست بود.
-اخیراً عدهای از به ظاهر خبرنگاران رسانههای آمریکایی هم در ایران دستگیر شدهاند که رسانههای غربی یک کمپین تبلیغاتی بزرگ را به راه انداختهاند که میگویند اینها خبرنگار هستند و باید آنها را آزاد کنید. با توجه به آنچه شما میگویید، پس بعید نیست که اینها جاسوسان آمریکا باشند.
آنچه من میتوانم به شما بگویم این است که دستکم، یعنی حداقل، ۵۰ درصد از خبرنگاران غربی در خاورمیانه، عواملی هستند که علاوه بر خبرگزاریهای مختلف، برای سازمانهای اطلاعاتی نیز کار میکنند. وقتی ۱۷ سال خبرنگار باشید، با اینها آشنا میشوید و آن وقت است که میفهمید دستکم ۵۰ درصد از خبرنگاران خارجی در خاورمیانه با نهادهای اطلاعاتی رابطه دارند.
-از تجربه ای که در همکاری امنیتی با سرویس های جاسوسی خارجی در تهران داشتید برایمان بگویید. دقیقا چه کارهایی انجام می دادید؟
بله، کاملاً. بگذارید برای شما مثال بزنم. من را برای نمونهبرداری از خاک ایران، به مشهد و تهران اعزام کردند. میخواستند ببینند آیا اثراتی از مواد رادیواکتیو در آن وجود دارد یا نه. دلیل این کار هم این است که وقتی شما به عنوان خبرنگار به کشوری میروید، تعجب نمیکنند اگر مقداری خاک با خود ببرید، چون از دیدگاه توریسم به آن نگاه میکنند. یکی از کارهای دیگری که از من خواستند، این بود که سؤالاتی را از مقامات ایرانی بپرسم که خودشان نمیتوانستند بپرسند. من بارها با افرادی مثل "علیاکبر ولایتی" و دیگر مقامات ارشد ایرانی مصاحبه کردم. قبل از مصاحبه به من میگفتند چه سؤالاتی بپرسم، سؤالات خودم نبودند، بلکه سؤالاتی بودند که قبل از مصاحبه مثلاً از طریق سفارت آلمان در تهران به دست من میرسید و باید آنها را میپرسیدم.
-لطفاً درباره کتابتان بیشتر توضیح بدهید. در این کتاب به چه مباحثی پرداخته اید؟
من در کتاب خودم از خبرنگاران مختلف آلمانی نام میبرم و میگویم که هر کدام در چه شبکه آمریکایی فعال هستند و به آنها دستور داده میشود تا در طرفداری از آمریکا مطلب بنویسند، کدامها هدیههای گران قیمت و ساعتهای طلا دریافت میکنند. همه اینها را با شواهد متقن نوشتهام، چون در این صورت هیچکس نمیتواند علیه من شکایتی کند، چون واقعیت را نوشتهام و شواهد را هم آوردهام.
هدفم از نوشتن این کتاب هم این بوده که ما اگرچه ادعا میکنیم که دموکراسی و رسانههای آزاد در آلمان داریم، اما همه اینها توهمی بیش نیست، چرا که همه افراد مشهور و شناختهشده در رسانههای ما این حق را دارند که واقعیت را ننویسند. مثلاً از چند ماه پیش، خبرنگاران تلاش کردهاند تا افکار عمومی کشور را برای جنگ ناتو علیه روسیه آماده کنند. مینویسند که ما نیاز به نیروهای نظامی بیشتر داریم، باید به دوستان آمریکاییمان کمک کنیم، ببینید چگونه روسیه به دنبال جنگ است، و دروغهایی از این قبیل. هیچکدام از اینها هم حرف خود خبرنگاران نیست، بلکه حرفهایی است که مجبور هستند بزنند. اگر این کار را نکنند، به رتبههای بالاتر ارتقا نمییابند و سیاستمداران دولت با آنها مصاحبه نمیکنند. بنابراین آنها را مجبور کردهاند تا کاری را بکنند که خواص کشور میخواهند، نه آنچه مردم میخواهند.
-اکنون که کتاب خود را چاپ کردهاید، آیا نمیترسید مورد سوء قصد قرار بگیرید یا بخواهند بلایی بر سرتان بیاورند؟
من دیگر از چیزی نمیترسم. تا کنون سه بار سکته کردهام، به خاطر تماس با گازهای سمی در روستای "زبیده" ایران بر اثر حمله شیمیایی صدام، به سرطان مبتلا شدهام؛ خودم در جنگ شرکت داشتهام، بنابراین از چیزی نمیترسم. دیگر برایم مهم نیست، فقط میخواهم واقعیت را بگویم. این کار را برای خودم نمیکنم، عمر من تقریباً تمام شده است. فقط این کار را میکنم، چون امید دارم که جوانها، راهی را نروند که من رفتم.
-آیا نکته دیگری هم درباره ایران هست که تا کنون گفته نشده باشد و شما بخواهید آن را افشا کنید؟
همان مسئله گازهای سمی است. من هنوز هم نمیدانم چرا مقامات آلمانی به تهران نمیروند و از ایرانیها نمیخواهند تا آنها را ببخشند. چرا به اسرائیل میروند و میگویند: معذرت میخواهیم که یهودیان را با گاز کشتیم، اما به تهران نمیروند و نمیگویند: ببخشید که به صدام گاز شیمیایی دادیم تا مردم شما را بکشد. آیا شهروندان ایرانی، در دنیا درجه دوم محسوب میشوند؟ سؤال اصلی من همین است. چرا درباره ایران ساکت هستند، اما وقتی به اسرائیل میروند، آنجا سکوت نمیکنند. کسی نیست که به این سؤال جواب بدهد.
۹۳/۰۸/۰۳
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.