ترکیه آنلاین

پایگاه اطلاع‌رسانی رویدادهای عمومی و تخصصی ترکیه

ترکیه آنلاین

پایگاه اطلاع‌رسانی رویدادهای عمومی و تخصصی ترکیه

رسول جعفریان، روحانی و پژوهشگر تاریخ ایرانی‌است که تا کنون دو بار جایزه کتاب سال ایران را دریافت کرده‌است؛ یک بار برای کتاب تاریخ سیاسی اسلام (سیره نبوی) و یک بار برای کتاب اطلس شیعه. او دو بار نیز برای کتاب جریانها و سازمان‌های سیاسی مذهبی و کتاب اطلس شیعه، جایزه فارابی را دریافت کرده‌است.


متن زیر، خاطره حجت الاسلام جعفریان از سفر به استانبول است که در آبان 1392 در خبرآنلاین منتشر شد.

در همایش سلفیه در استانبول چه گذشت؟

طی روزهای جمعه تا یکشنبه 17 تا 19 آبان ماه جاری در همایش سلفیه در تاریخ وامروز که در استانبول برگزار شد شرکت کردم. آنچه خواهد آمد گزارشی است از این نشست علمی که توسط موسسه وقف دراسات اسلامی esav با حضور شمار زیادی از اساتید ترک و عرب و ... برگزار شد.

روز 16 آبان هفتم نوامبر ساعت پنج با هواپیمای ترکیش به استانبول پرواز کردم به دلیل آن که مسیر به سمت مغرب بود، زمان زیادی طول کشید تا خورشید غروب کند. بنده هم که کنار پنجره نشسته بودم از این چشم انداز زیبا نهایت استفاده را کردم. یک ساعتی که به استانبول مانده بود، زیر پای ما ابری فشرده بود. به تدریج از شدت ابر کاسته شد و مناطق مسکونی که ترکیبی از دریا و خشکی بود آشکار شد. این صحنه ها در نهایت زیبایی بود. بالاخره به فرودگاه استانبول رسیدیم که امروزه یکی از شلوغ ترین و پرپروازترین فرودگاه های دنیاست. بیرون آمدم. قرار بود از طرف هتلی که با همایش ما در ارتباط بود دنبالم بیایند. کسی را ندیدم. اندکی بعد اسمم را که البته اشتباه تایپ شده بود روی برگه ای دیدم. نزدیک رفتم. کسی آمد که معلوم شد از طرف هتل آمده است. نیم ساعتی ما را همانجا نشاند و بعد با ماشین به طرف هتل فرستاد. هتل پنج ستاره به نام Barcelo که به نظر می آمد از هتل های بسیار خوب استانبول و اسپانیایی است. کارت اتاق ما را دادند و مستقر شدم. برنامه همایش در کیفی گذاشته شده بود و علاوه بر آن اطلاعاتی هم در باره این موسسه وقف دراسات العلوم الاسلامیة در دفترچه ای چاپی وجود داشت.

رسول جعفریان

صبح ساعت نه و نیم دوستم آقای ارتکین آمد. از همین جا که خیابان ملت است و مستقیم تا سلطان احمد می رود با تراموای به سمت گلخانه رفتیم. تا اذان ظهر اطراف آنجا را دیدیم. یک مجموعه از کتابفروشی های قدیمی وجدید را هم دیدیم. خاطره های قدیمی از چند سفر که داشتم زنده شد. در ضمن در باره مسائل مختلف مربوط به اوضاع اجتماعی و سیاسی اینجا صحبت می کردیم. همین طور وضع شیعیان و مسائل فرهنگی و ترجمه و جز اینها. ساعت دوازده به هتل برگشتیم. فرصتی نشد به مسجد ایاصوفیه و جاهای دیگر بریم اما حیاط گلخانه و برخی از باعچه ها و کوچه های سنگفرش زیبا رو دیدیم. این هم عکس ایاصوفیه از در خروجی مسجد سلطان احمد به سمت آن:

رسول جعفریان

ساعت دو امروز قرار است همایش «سلفیه در تاریخ و امروز» افتتاح شود. طبق برنامه، سخنرانی من در مراسم افتتاحیه است که شش نفر قرار است سخنرانی کنند. این برای احترام بوده اما حقیقت پیش از من کسانی که سخنرانی کردند بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت. فکر کردم چطور من بحث خودم را که یک بحث علمی است طرح کنم. همه اش نگران بودم. نگرانی دیگرم این بود که نمی دانستم گرایش جلسه به چه سمت و سویی است. به محض آن که رئیس بحث را آغاز کرد، دریافتم که همایش علیه سلفیه است و این برای من آرام بخش بود.

اولین سخنران رئیس وقف علوم اسلامی علی اوزاک بود که سن بالایی دارد. وی در سخنرانی خود از گرفتار شدن در مسائل قومی و طائفی سخن گفت و این که مسلمانان از اصل اسلام دور شده‌اند. مثل عصر اول، حالا هم مسلمانان گرفتار اختلافات شده اند. بعد از سلفیه یاد کرد و گفت اصلا قبل از قرن بیستم چیزی به نام سلفیه وجود نداشت. جماعتی با این نام نبود. بعد این کلمه پیدا شد. الان مسلمانان گرفتار تفرقه و تشتت شده‌اند. مشغول کشتن همدیگر هستند. بحث قتل کفار نیست، کشته شدن مسلمان به دست مسلمان است. باید این را علت یابی کرد. در آخر هم گفت که مسلمانان تا قرن چهارم روش استقرائی داشتند بعد به سمت منطق ارسطویی رفتند و منجمد شدند. او گفت غرب این روش استقرایی را از ما گرفت و پیشرفت کرد [یاد ایده های بازرگان افتادم]. بار دیگر هم تاکید کرد که وقتی دولت عثمانی از بین رفت، همه چیز از دست رفت. این سلفی که اینها می گویند اگر مقصودشان عصر پیغمبر است آن موقع ارهاب و تروریسم نبود. اگر می خواهیم تشبه به صحابه پیدا کنیم باید بدانیم آنها اهل این حرفها نبودند. حالا عده ای مردم را می کشند و می خواهند با روش های خود مردم را به سوی خو جذب کنند. ایشان گفت: استادی در قزاقستان به من گفت که من قرآن را می خوانم مطالب مهمی دارد اما وقتی مسلمانان را می بینم احساس می کنم آنها در وادی دیگری هستند. من چه باید می گفتم؟ گفتم: مسلمانان قرآن را درک نمی کنند. شما چه جوابی دارید؟ ما باید اسلام را دوباره معرفی کنیم. ما باید در باره سلفیه تحقیق کنیم که علیکم السمع و الطاعه را کنار گذاشته‌اند.

سخنران بعدی مفتی محمد تقی عثمانی نایب رئیس جامعه دارالعلوم کراچی بود. او گفت از این که موضوع سلفیه انتخاب شده بود نگران بودم. فکرم این است که امروز مهم ترین مشکل ما اختلافات و منازعات بین مسلمانهاست. گسترس بحث های طائفی و مذهبی است. وقتی دعوت نامه آمد ترسیدم که نکند این ندوه هم می خواهد به این مسأله دامن بزند. نامه به رئیس وقف علوم اسلامی نوشتم ولی ایشان گفت که این فقط یک ندوه علمی است و اصلا دنبال تفرقه و جدل نیست. عناوین مقالات که آمد،  متوجه شدم که هدف انجام یک کار علمی است بدون مجادله و منازعه. بعد هم گفت این که گفتند سلفیه نبوده درست است و کسی به من گفت که ما ابوطاهر سلفی داریم که برایش توضیح دادم که سه لبی است که سه آن هم فارسی است و بعد عربی اش کرده اند و سلفی به کسر سین است نه سلفی مورد نظر اینها. این سلفی ها همه مجتهدین سابق را کنار گذاشته واز الف تا باء دوباره بر اساس روش خود اجتهاد می کنند. اینها حط شأن مجتهدان سابق را کرده اند. اگر مقصود از سلف پیروی صحابه است خوب درست است، اما اینها روش دیگری دارند. کسانی که بقیه را تکفیر می کنند و خود را سلفی می نامند و غیر از خود را از دین خارج شده می دانند. الان بحث تفکیر است و تفجیر. این مشکل ماست.

سخنران بعدی علی محی الدین قره داغی بود که جانشین قرضاوی در اتحاد العالمی لعلماء المسلمین است و در قطر زندگی می‌کند. یک سالی هم همراه دوستان به منزلش رفته بودیم. اصلش کرد است و در این سخنرانی هم از جنگهای صلیبی یاد کرد و از صلاح الدین کردی که با آنها جنگید. او هم به شرایط دشوار امروز اشاره کرد و این که مانند زمان صلیبی ها، گرفتار شده ایم. همچنین از قومی ها و سلفی ها انتقاد کرد. قدری هم به گریه افتاد و فریاد وااسلاماه و اسلاماه هم سر داد. (اما نگفت که در اختلافات اخیر مسلمانان رئیس او قرضاوی هم داری نقش فعال بود و به رغم مواضع قدیمش که داد اتحاد شیعه و سنی سر می داد، این بار با سخنانش بر هیزم این آتش افزود). قره داغی از شیعه و سنی خواست که دست از طائفی گری بردارند و حتی یک بار هم از تعبیر اخواننا الشیعه یاد کرد! بعد هم باز تاکید کرد که سلفی ات مربوط به این مدعیان سلفی گری نیست. به علاوه که سلفی حقیقی اهل تفکیر و تفسیق هم نیست. او هم تأکید کرد که الان تکفیر و تفجیر همراه هم شده و این وضع را پدید آورده است.

بعد از قره داغی من صحبت کردم. تا اینجا سخنرانی ها خطابی بود و معلوم نبود که چرا که بنده را در زمره اینها آورده‌اند. بعدا فهیدم که آقای زکریا کورشون روی احترام، توصیه کرده که سخنرانی من در زمره سخنرانی های نخست باشد. به هر حال بنده هم که نمی توانستم مقاله مفصل را بخوانم، تصمیم گرفتم در پانزده دقیقه ای که دارم خلاصه ای به عربی از آن بیان کنم که همین کار را کردم. اول هم عذر خواستم که به عربی خراسانی صحبت خواهم کرد. بعدهم آرام و بخش به بخش گزارش مقاله ام که سلفیه و تطور مفهوم جهاد بود ارائه دادم (مقاله را در انتهای این گزارش ببینید) بعد از اتمام صحبت استقبال از صحبت خوب بود و گفتند که عربی آن هم خوب بوده و این که چرا من در ابتدا آن طور گفتم!  بحث من در باره تطور مفهوم جهاد در میان سلفی ها بود که با تقسیم چند دوره تاریخی تأکید کردم که سلفی ها فقه جهاد را کاملا خشن کرده اند و این را با نمونه هایی نشان دادم و افزودم این تازه تئوریک آن است. آنچه در عمل کردند صد برابر بیش از این خشن بوده و چهره اسلام را مشوه کرده است.

بعد از من هاشمی صحبت کرد که چند دقیقه بود و کلی و سپس رئیس دیانت ترکیه آقای گورمز صحبت کرد که نسبتا طولانی شد و چون رئیس دیانت بود کسی هم به او کاغذ وقت تمام شده را نداد. وی گفت که در ایام کربلا [یعنی محرم] هستیم و باید از آن درس بگیریم که اختلاف چه اندازه بد است. سپس گفت که عصر گرسنگی و تشنگی مسلمانان است. سپس تاکید کرد که دین اسلام جهانی است و باید بتواند این ویژگی را داشته باشد. او گفت اسلام به همه مناطق رفته و در هر کجا شرایط فکری و فرهنگی خاصی بوده که اسلام باید بتواند با آن تعامل داشته باشد. وی فهم سلفی ها از دین را فهمی تنگ و ضیق دانست و گفت که این باعث مشقت مسلمانان شده است. سخنرانی وی بسیار روشنفکرانه و ادبی بود و امید داشتم نسخه ای از آن را بدست آورم که نشد. تا اینجا حس من این بود که این کنفرانس علیه سلفیه و تکفیری ها گذاشته شده است. اگر دولت توصیه کرده باشد معنایش این است که اشاره کرده اند تا این کنفرانس برگزار شود چون دولت متهم به دفاع از سلفی ها در سوریه است. اگر نه که می توان گفت در اینجا نوع اسلام ترکی حاکم بر اینجا ضد سلفی است. سخنرانی ده روز قبل رئیس دیانت در جمع شیعیان هم که موسسه اهل البیت برگزار کرد، حاکی از همین مواضع بود. ترکها بین حدیث و فلسفه گیر کرده اند و راه میانه را می روند.

بعد از جلسه دوم، همراه راننده و آقای ارتکین به مجلس روضه ای رفتیم که در یک زیرزمین نسبتا بزرگ قرار داشت. پیش از ورود وارد انتشارات کوثر شدیم که در فاصله نزدیکی از آن قرار داد. این ناشر شیعی سالهاست که در کار نشر کتابهای شیعه بوده و مجله ای به نام قبله را نیز منتشر می کند. آقای ارتکین در آنجا کار ترجمه انجام می دهد و البته خودش هم تحقیقاتی در حوزه هنر شیعی و ادبیات عاشورایی دوره عثمانی دارد. ناشر مزبور تاکنون دوازده جلد از المیزان را به ترکی ترجمه کرده است. شبکه 14 ترکیه هم دو سالی است با همت شیعیان راه افتاده و مثل یک شبکه معمولی شامل خبر و فلیم و گزارش و غیره است. در ترکیه هیئت علماء شیعه هست که بیش از 190 نفر عضو دارد. همچنین در استانبول بیش از 20 مسجد و حسینیه شیعه هست که مراسم عاشورا در همه آنها برقرار است. البته علویان نیز مجالس دیگری دارند. در ترکیه تا چند سال پیش، روزهای اول محرم به عنوان روز شادی و جشن بود اما در سالهای اخیر این وضعیت عوض شده و روی کربلا تکیه خاصی می شود. جالب است که در روزها اول محرم، اردوغان در مصاحبه ای از فرارسیدن این ایام یاد کرد و بشار اسد را یزید خواند که این روزها مردم گرفتار او هستند. اصولا و از دیر باز در اینجا یزید به عنوان تحقیر هم بکار می رود. رئیس یکی از احزاب راستی اینجا هم گفته بود که نخست وزیر که بشار را یزید می خواند در واقع خودش یزید است و یزید در آنکاراست نه دمشق. بعد از نیم ساعتی به حسینیه رفتیم که نماز جماعت بود. بعد از نماز زیارت عاشورا و بعد هم بنده سخنرانی کردم که آقای شیخ قدیر ترجمه می کرد. از روحانیون باسابقه اینجاست که همراه آقای کاظمی و دوستان دیگرشان فعال هستند. سخنرانی با ترجمه تقریبا 45 تا 50 دقیقه به طول انجامید. سپس بنده را به هتل رساندند که ساعت از ده گذشته بود. بحث من در باره پیام عقلانی عاشورا بود.

صبح ساعت هشت برای صبحانه پایین رفتم. آقایی را که دیروز دیده بودم و یکی دوبار اظهار دوستی کرده بود سرمیزی تنها دیدم. کنار وی نشستم. معلوم شد یحیی میشوت است که استاد فلسفه در آکسفورد بوده و الان در امریکاست. گفت اصلش بلژیکی است. ریش بلندی داشت. مسلمان جدی است. عربی هم می دانست. کلا در اینجا مشکل حرف زدن ندارم. اغلب عربی می دانند حتی ترکهایی که اینجا هستند گهگاه هم فارسی بلدند. (به عکس ایران که طلبه ها حرف زدن عربی را بلد نیستند و یاد نمی گیرند یا به ایشان یاد نمی دهند) میشوت گفت که استاد مصطفی محقق داماد هم بوده است. علاقه اش به ابن سینا و ابن تیمیه است و روی اینها کار می کند. مقاله ای هم در محقق نامه در باره ابن تیمیه و رشیدالدین فضل الله نوشته بود. گفت پنج سال قبل هم برای همایش مهدویت به ایران آمده است. اندکی فارسی هم می دانست. یک بار هم دو سال بعد از انقلاب به ایران آمده است. می گفت ابن تیمیه متأثر از ابن سینا هست. کما بیش ایران را می شناخت و دوستانی هم در ایران داشت.

صبح روز شنبه، ساعت ده جلسه آغاز شد و حضور هم نسبتا بالا بود. بنده ریاست جلسه را داشتم و چهار سخنران داشتیم که هر کدام باید بین 25 تا 30 دقیقه صحبت می کردند. البته ده دقیقه برای پرسش و پاسخ بود که اغلب از آن زمان هم برای سخنرانی استفاده کردند و سوالات ماند برای آخر که به دلیل ضیق وقت فقط سه توضیح داشتیم نه سوال. هر سه هم به نوعی حمله به دو سخنران بود که علیه سلفیه با جدیت سخنرانی کردند که عرض خواهم کرد.


رسول جعفریان

اولین سخنران دکتر احمد اقبولوط از دانشگاه آنکارا بود که تأکید کرد که ما باید مراحل تکوین فکر اسلامی را بشناسیم تا بتوانیم قضاوت کنیم. وی گفت که اساس دین قرآن است و این کتاب منبع اصلی و منحصر به حساب می‌آید. به همین دلیل شاهدیم که در دوره مدنی وقتی پیغمبر کاری انجام می داد صحابه انتقاد می کردند. بنابرین اساس دین است و سیاست در مرحله دوم است. بعد از وفات پیامبر (ص)، دیگر پیامبری وجود نداشت و فقط قرآن ماند. در سقیفه، انصار جمع شدند. بعد قریش فهمیدند آمدند شرط قریشی بودند گذاشتند و در میان مخالفت ها، ابوبکر، کرهاً انتخاب شد. این اولین شکست مسلمانان در سیاست بود. بعد هم اختلافات عهد عثمان که خیلی زیاد بود. در دوره علی (ع) هم مشکلات زیاد بود و به رغم آن که خلیفه مشروع بود، با او مخالفت شد و به تاسیس دولت اموی انجامید. این امویان فکر قدر و جبر را وارد در ذهن مردم کردند، چیزی که مظلوم و ظالم در آن توجیه می‌یافت. بعد هم شروع کردند به درست کردن احادیث به اسم پیامبر(ص) و اعتقاد به جبر و قدر را با کمک همین روایات ساختگی داخل در شروط ایمان کردند. حدیث را هم برای استقرار کار خود تدوین کردند در حالی که نیازی به آن نبود. این در واقع یک نیاز سیاسی بود نه دینی. در همین دوره شاهد بودیم که اصحاب رای در میان صحابه و تابعین بودند و کاری به حدیث هم نداشتند. بعدا با حمایت اموی ها، حدیث نوشته شد، و با فرمان عمر بن عبدالعزیز. این کار حکومتی و سیاسی بود. سوال اینجاست که چطور پس از صد سال همه موافق کتابت حدیث شدند؟ بعد از این بود که موطاء درست شد. نزاع اهل حدیث و اصحاب عقل و رأی در سیاست ادامه داشت. اهل حدیث از امین حمایت کردند معتزله و اصحاب رأی از مامون. بعد هم مأمون وارد داستان خلق قرآن شد. طرفداران خلق قرآن که اهل حدیث بودند اهل درایت عقل در فهم قرآن نبودند اما مخالفان این طور بودند. فکر سلفی مخالف با منحصر بودن منبع قرآنی است و خطابات قرآن را که خطاب انسانی و جهانی و عالمی است نمی پذیرد و دنبال حدیث می رود که محلی است و دین را به عرب محدود می ‌کند. داستان محنه در دوره متوکل تمام شد و اهل حدیث با سیاست به توافق رسیدند و هجوم علیه معتزله آغاز شد. در اینجا افکار حنبلی تاثیر خود را در سیاست گذاشت و خدمت زیادی سیاست به حنابله کرد. اینها توانستند علم حدیث را درست کنند و حدیث را کنار قرآن بگذارند. همین جا بود که احمد بن حنبل نقش محوری پیدا کرد. اینها گفتند هرچیزی از بیرون می آید بدعت است و همان که مسلمانان دارند کافی است. اینجا بود که عقل کنار گذاشته شد. از پس از قرن سوم، اهل حدیث بر همه چیز مستولی شدند و فکر دینی را در اختیار گرفتند. سلفی گری همین است. اینها استفاده از عقل را اصلا قبول ندارند و حکومت را راعی و بقیه را اغنام الله می‌دانند. سلفی ها قرآن را منبع وحید دین نمی شناسند، معنای وحی را عوض کردند و خطاب قرآن را که انسان بوده تغییر دادند.

بعد از سخنرانی وی معلوم بود که صدای مخالفان درخواهد آمد. وقت هم اندکی گذشته بود. فقط یک نفر را اجازه سوال دادم که پرسید اگر جمع حدیث در دوره اموی است جمع قرآن هم هست، در این باره چه می گویید که سخنران گفت قرآن زمان پیامبر (ص) تدوین شده نه زمان اموی ها. خشم افراد کاملا محسوس بود. به هر حال گذشت.

سخنران بعدی حسن حنفی بود که بنده اشاره ای به موقعیت علمی وی در مصر کرده و او را دعوت به سخنرانی کردم. ایشان با ویلچر امده بود و زنی که حدودا پنجاه ساله که همسرش بود او را حرکت می‌داد.  حسن حنفی گفت که سلفی گری و علمانیت هر دو، دو روی یک سکه یعنی تقلید هستند و هر دو ضد عقل اند. در ظاهر با هم مخالفند اما در باطن یکی هستند. اما ظهور و غلبه سلفی گری در وقتی است که جامعه دچار یک بحران فرهنگی و عمیق می شود. در قرن سوم، وقتی کتابهای یونانی آمد و کار ترجمه بالا گرفت و فلسفه زیاد شد، یک مرتبه گرایش به عقب و سلفی گری به راه افتاد که ما هرچه داریم کافی است و نیازی به این که چیزی از بیرون بیاوریم نیست. در قرن هشتم، در دوره ابن تیمیه هم آشفتگی های سیاسی و منازعات فکری سبب شد تا دوباره بحث از سلفیه مطرح شود. در قرن دوازدهم هم جنگ و غلبه فرنگی ها بر نواحی مختلف و شرایطی که ایجاد شد سببب ظهور فکر سلفی گری در نجد شد. و در روزگار ما هم برای چهارمین بار همین اتفاق افتاده است. شعار اصلی اینها العوده علی النص است، بدون هر گونه تفسیر عقلی از نص. و این که نص به خودی خود می تواند منجی امت و بحرانهای آن باشد. آیا واقعا به این چیزی که اینها نص می نامند می شود اعتماد کرد؟ اینها با تقلید می خواهند همه چیز را حل کنند، تقلید از صحابه. این در حالی است که تقلید در هیچ کجای دین به عنوان مصدری از مصادر معرفت معرفی نشده است. اینها راه حل مسائل پیش رو را در گذشته می جویند. نجات امت را در گذشته می جویند. برای اینها آینده، همان بعد از بعث و نشور است و آخرالزمانشان هم همین که مملوءة بالفتن است. حالا هم غربت است و الاسلام سیعود غریبا کما بدأ غریبا. علمانیت هم واکنش به سلفی گری است. علمانی ها می خواهند از سلف ببرند و از دیگران تقلید کنند. همین است که گفتم هر دوی سلفی گری و علمانیت دو روی یک سکه است. اینها می گویند دنیای گذشته تغییر از یهودیت به مسیحیت و بعد به اسلام بود. هر حکمی شان نزول خاصی دارد و همه چیز تغییر کرده است. علمانی ها از گذشته فرار می کنند برای این که از جای دیگری تقلید کنند. راه حل مشکلات ما این نیست که از تقلید به تقلید پناه ببریم. مشکل ما اشعریت است که باید از آن خارج شویم. ما نیازمند عقل هستیم. نیازمند بازگشت معتزله و همان پنج اصل آنها. اما حالا جامعه ما میان سلفی ها و علمانی ها تقسیم شده. ما چطور باید اصلاح کنیم؟ سید جمال حرکتی را برای اصلاح شروع کرد، اما چه شد. این انقلاب های اخیر علمانی بود که سلفی ها برابرش درآمدند و برخورد رفتاری آنها سبب شد که دوباره مصر به دامن علمانی ها بغلطد. اسلام تنها راه حل ماست. بسیاری از این منازعات هم بر سر سلطه است آن هم تحت پوشش سلفی گری یا علمانیت. اما به طور کل جهان اسلام در مصر و تونس و ترکیه و اردن همه بین سلفی و علمانی تقسیم شده است. اما آذربایجان که من دیشب از آنجا آمدم این طور نیست. علمانیت غلبه دارد. ما باید راهی بین این دو پیدا کنیم. من چهل سال دنبال این راه بودم. سلفی ها مرا شیوعی می دانستند. شیوعی ها مرا سلفی و حکومت هم مرا اخوانی شیوعی. حالا من در حیرت هستم. هر روز خون های زیادی ریخته می شود و ما برابر خداوند باید پاسخگوی این خون ها باشیم.


رسول جعفریان


سخنران بعدی یک استاد از نیجر با نام تیجانی مسکین بود که با عنوان السلفیه و وجهات نظر فی مفهوم الجهاد صحبت کرد. وی مدافع فکر سلف بود نه سلفیه و بیش از آن که سخنرانی خود را بکند، به دفاع از اصل نظریه سلف پرداخت و گویا قصد داشت تا حدی تاثیر سخنرانی های قبلی را خنثی کند. اولا از این بیست دقیقه، پنج دقیقه را تشکر کرد. سپس گفت سلفیه چیز جدیدی است اما اصل تقلید از سلف، یک فکر قدیمی است. چیزی است که همیشه بوده است. اطاعت از رسول که در قرآن آمده، و رسول (ص) هم فرموده از خلفاء راشدون من پیروی کنید. این هم نامش تقلید نیست تمسک بما جاء به الرسول است. آن دوره افضل القرون است چنان که از پیامبر (ص) نقل شده. اما کلمه سلفیه تا این ایام به عنوان یک گروه و دسته بکار نرفته بوده است. این که کدام گروه سلفیه هستند، در حال حاضر اختلافی است اما این که سلف کیست، محل اختلاف نیست. سلف در مثل، مثل متن است و سلفیه تعبیر و تفسیر آن. در پایان اشاره ای هم به جهاد سلفیه در نیجر کرد که فرصتی برای توضیح آن نبود.

سخنران بعدی عبدالله انس بود با عنوان السلفیه مدرسة فکریة و لیست دینا جدیدا. ایشان که پنج و پنج ساله به نظر می آمد گفت مدتی در افغانستان با روسها جنگیده. زمانی کنار احمد شاه مسعود بوده. بعد در الجزائر در آن انتخابات کذایی حضور داشته حالا هم سالهاست در لندن است. وی گفت که اسلام دینی است موسع که برای همه این شرایط زندگی ما را پوشش می دهد و این طور نیست که کسی فکر کند اسلام فقط مخصوص شرایط اوست. من در تمام این دوره ها  و حالا هم که در غرب هستم، حس نکردم محدودیتی داشته ام. خدا هم نخواسته همه مسلمان باشند و این را چند بار در قرآن گفته است. اسلام تعایش با همه را می پذیرد و قبول دارد. سلفی حق ندارد این وجه را از اسلام بگیرد. خداوند دین را متسع و وسیع قرار داده اما اینها نه فقط می خواهند این حقوقی که خدا برای کافران قرار داده بگیرند و بدتر آن که با سختگیری می خواهند از مؤمنین هم دریغ کنند. از یک طرف سلفیه می خواهد خود را نماینده اسلام بداند و مخالفین هم می خواهند سلفیه را یک خطر دایمی برای اسلام معرفی کنند. ما باید حد وسط را بگیریم. ممکن است ما در یک مسأله سلفی فکر کنیم در مسأله ای دیگر این طور نباشیم. به هر حال ما باید از نگاه تنگ تکفیری خارج شویم. این دعات سلفی آمدند و عده ای از جوانها را که در معرض انواع فساد بودند نجات دادند و مومن کردند، اما حالا با دست همین سلفی ها اینها دوباره به ورطه غلط دیگری کشیده شده اند.

ده قیقه مانده بود که اعلام کردم سه نفر می توانند توضیحاتی بدهند یا سوال کنند. آقای قره داغی اول صحبت کرد و سعی کرد دفاعی از اصل علمای سلفی بکند که منهای مسائل تکفیری و غیره به حال علمای خوبی هستند که روش سلفی دارند. قدری هم روی روش اجتهادی صحبت کرد و در نهایت هم گفت که سلفی ها گروه های مختلف هستند ما باید بین آنها تفکیک کنیم تا بتوانیم قضاوت روشن تری داشته باشیم. آقای عثمانی هم از پاکستان توضیحاتی در باره مسأله حدیث دارد و بیشتر نقدش متوجه سخنران اول این جلسه بود که پنبه همه حدیث را زده بود. ایشان بیش از ده پانزده طلبه دنبالش بودند. نمی دانم مقیم اینجا بودند و به احترام او آمده بودند یا از پاکستان همراهیش می کردند. به نظرم برای خودش مرجعیتی داشت.

ساعت دوازده و پنج دقیقه جلسه تمام شد و من شاکر که با بی تجربگی توانسته بودم در این غربت که تنها ایرانی و شیعه بودم، این دو ساعت را با آرامش پشت سر بگذارم، به خصوص که زبان عربی را هم الکن صحبت می کردم و این هم استرس مضاعف برای من داشت.

عصر امروز شنبه هم جلسات بود و بیشتر عناوین در باره رابطه ابن تیمیه و سلفیه و مباحثی در باره تصوف و سلفیه بود. سخنرانی هایی با عنوان منهج السلفیه فی تخریج الاحادیث، السلفیه و التفسیر، السلفیه و نفوذها الی النظر الفقهی، انتقادات السلفیه علی علم الکلام (نموذج ابن تیمیه)، السلفیه و الصوفیه، الاسلوب السلفی و الفلسفی: القراءة المرکزة الاسیویة الوسطی علی الاختلاف النظری و العملی، ابن تیمیه و السلفیه، دعوی الاقتداء بالسلف، السلفیه من وجهه نظر علم اللاهوت المقاومی، الردیات علی السلفیه،

رسول جعفریان

بین این صحبتها گاه بیرون می آمدیم. برخی از اساتید ترک می آمدند و می گفتند که سالهاست در باره شیعه می نویسند یا تدریس می کنند. برای بنده جالب بود که در اینجا تعداد قابل توجهی استاد هست که در باره شیعه تحقیق می کند و به نظرم ما باید به لحاظ فکری با آنها در ارتباط باشیم و آنها را در جریان دیدگاه ها  وکارهایی که در قم هست قرار بدهیم.

ساعت هفت و نیم بود یکی از دوستان آمد. برای شام بیرون رفتم. محل شام، کنار خیابان آکسارای. جایی که انواع جوجه ها و مرغها و گوشت ها را داشت. به میزها کنار پیاده رو بود. ده ها نفر نشسته بودند. گاهی ریش بلندهای سلفی هم که اینجا زیاد شده اند بوده‌اند. اینها خطری برای اینده ترکیه هستند. به خصوص که در پی خرید زمین و ساختمان و هتل هستند و مشغول محکم کردن ارتباطات خود با طبقه ثروتمند و مرفه اینجا. طبعا نفوذ اینها تا سالها باقی خواهد ماند. حالا کم کم مسوولان ترکیه متوجه خطر اینها شده‌اند. به خصوص رئیس دیانت که مدتی است با جدیت علیه تکفیری ها صحبت می‌کند. این باید با هماهنگی دولت باشد، اما این که خودش حساسیت بیشتری دارد جالب است. احتمال میدهم خط و نشان این نشست سلفیه هم با اشاره او باشد. هرچه هست دولت مصمم است تا اتهام سلفی گری و سعودی زدگی و انفجار بازی و اینها را از خود دور کند. باید قبول کرد که اسلام ترکیه هم نمی تواند سلفی باشد. باید در این باره کار کرد. اینجا علمانی ها و لائیک ها هم قوی هستند. غذا خوردیم. سپس به اطراف مسجد سلطان احمد رفتیم. یک قهوه خانه ای بود که چایی و شیرینی خوردیم. ساعت حوالی نه و نیم بود که دوستان بنده را کنار هتل پیاده کردند خداحافظی کردند.

روز یکشنبه 19 آبان ماه یا ده نوامبر جلسات ادامه دارد. امروز صبحانه را خدمت آقای میشوت بودم. قبلا اشاره ای به وی کرده بودم. از ایشان خواستم قدری از زندگی فکری خود برایم تعریف کند. به نظرم آمد تجربه جالبی است. ایشان گفت: متولد 1952 در بلژیک است از سال 1973 تا 1975 در قاهره تحصیل کرده و به بلژیک برگشته است. در بازگشت، در بلژیک مسلمان شده و در آنجا مشغول گذراندن دوره دکتری در فلسفه عربی در دانشگاه لوون شده است.  سال 1981 رساله ای با عنوان آراء ابن سینا در معاد نوشته و دکتری گرفته است. پس از آن تا سال 1998 در همان دانشگاه تدریس کرده و مواد درسی وی عربی، فلسفه اسلامی و عربی، ادبیات عرب، تاریخ شعوب اسلامی بوده است. در این دوره مشغول تحقیق روی ابن سینا و تأثیری بوده که او روی ابن تیمیه داشته است. ابن تیمیه رساله ای در شرح رساله اضحویه ابن سینا دارد که ایشان روی آن کار کرده است. در سال 1998 از دانشگاه خودش به دانشگاه آکسفورد رفته و تا سال 2008 در آنجا استاد الهیات بوده است. وی اولین مسلمانی بوده که به عنوان استاد الهیات در آکسفورد برای تدریس منصوب شده است، اما این که چرا از بلژیک رفته به خاطر مقاله ای بوده که در باره کشته شدن چند کشیش در الجزائر نوشته ا ست. وقتی عذرش را خواسته‌اند، مجبور شده اند نیم میلیون دلار به وی پرداخت کنند. اصل این مقاله در باره مقایسه میان فتوای گروه به اصطلاح مجاهدین الجزایری بوده که در باره قتل رهبانان داده اند و این که نصوص دینی بر اساس گفته های ابن تیمیه، موافق با بیانیه اینهاست، اما اجماع مسلمانان علیه آنهاست. ایشان متهم شده که از کشتن آنها دفاع کرده و حتی بیانیه آنها را او نوشته است. در این وقت کاتولیکها روی دانشگاه فشار آورده و سبب کنار گذاشتن وی شده‌اند. وقتی به آکسفورد هم رفته آنجا هم فشار آورده‌اند اما کارشان به جایی نرسیده است. ایشان گفت که بعدا معلوم شد که آن مجاهدین کذایی در الجزایر زیر نظر برخی از ژنرالهای الجزائری آن قتل ها را مرتکب می شدند. مقاله به صورت محدود چاپ شده و اسم او هم روی آن نبوده است و در حال حاضر هم روی اینتر نیست.


رسول جعفریان

ایشان گفت سربازیش را هم در مصر به تدریس زبان فرانسه گذرانده است. در واقع به جای سربازی اجباری، یک کار مدنی انجام ده است. و گفت که زمانی که شاه به اسوان آمد در مصر بوده است. برای اولین بار سال 1981 به ایران سفر کرده و یک ماه بوده است. در این سفر دنبال  نسخه های خطی آثار ابن سینا بوده و به قم و تهران سفر داشته است. به  تدریج با سفارت ایران در بلژیک آشنا شده و باره ابرای شرکت در ایام دهه فجر به ایران آمده است. این زمانی است که هر سال روابط ایران با غرب بدتر می شده اما ایشان سفرهایش را به ایران ادامه داده است. آخرین سفر وی پنج سال قبل در کنفرانس مهدویت بوده که رئیس جمهور وقت احمدی نژاد هم در آنجا سخنرانی کرده است. وی گفت که رئیس یک ساعت بدون آن که روی کاغذی نگاه کند، منظم صحبت کرد و به نظرم نوعی حالت کاریزماتیک داشت. وی گفت که در سال 2008 یک رساله تازه از ابن سینا پیدا کردم و آن رساله ای است به وزیر ابوسعد همدانی که بیهقی هم در تاریخش از آن یاد کرده و بعد از آن کسی از آن خبر نداشت. من آن را در کتابخانه ای در بورسا یافتم و چاپ کردم. اقای میشوت با آقای بیدار فر (انتشارات بیدار قم در خیابان چهارمردان پاساژ صاب الزمان (ع) که کارهای فلسفه چاپ می کند) هم رفاقت داشته و همکاری های علمی در باره کارهای ابن سینا داشته اند. ایشان گفت در این ده سال از آکسفور راضی نبودم. دانشگاهی محافظه کار نسبت به نظام قدیمی و طبقاتی که بچه های اشراف می آیند و همه اش به خاطر آینده شان در فکر برقراری ارتباط با این و آن هستند. بهترین دانشجویانم امریکایی ها بودند و تصمیم گرفتم به امریکا بروم تا با این قبیل دانشجویان بهتر کار کنم. در آمریکا به مدرسه هاردفورد سمیناری رفتم. این یک مدرسه پروتستانی است که مثل یک دانشکده الهیات عمل می کرده و حدود 180 سال قبل تاسیس شده است. هدفش تربیت کشیش برای مسیحی کردن مسلمانان بوده است. یکی از معروف ترین استادان آنجا ...  مکدونالد بوده که معروف ترین مستشرق آمریکایی در عصر خود بوده است. کم کم احساس کردند که کار مسیحی کردن مسلمانان دشوار و اقدامی نشد است و به جای تغییر دین به فکر افتاده اند که هدف را به ایجاد مناقشه فکری و گفتگو تغییر دهند. از سی سال قبل این حرکت جدید آغاز شده و مجله ای هم با اسم Moslem World  دارد که فعلا آقای میشوت رئیس تحریریه آن است. این مرکز در حال حاضر تنها مدرسه ای است که به تربیت روحانیون زن و مرد مسلمان مشغول است که پس از فارغ التحصیلی به بیمارستان ها و زندانها و مراکز نظامی در امریکا منتقل شده و گواهی علمی مدرسه مزبور برای اینها مورد تایید دولت امریکاست. این مدرسه با قم هم ارتباط دارد و رئیس آن یک بار سفر به قم داشته است. من از ایشان در باره کارش در باره ابن تیمیه و ابن سینا پرسیدم که کدام برای شما جذاب تر هستند. گفت هر دو. ما بدون فهم آثار ابن سینا فلسفه اسلامی را نمی فهمیم. او گفت که یک بار در همان زمانها مجموعه رسائل ابن تیمیه را در مصر خریدم و تأثیر ابن سینا را در افکار او دیدم. از آن پس به بحث تأثیر گذاری ابن سینا بر ابن تیمیه پرداختم. مطالب زیادی به زبان فرانسه در این باره نوشته ام که همه آها در seribd.com هست که با زدن کلمه Miechot  یا Taymiyye می توان آن مطالب را دید. من گفت که شما ابن تیمیه را فیلسوف می دانید در حالی که ضد فلسفه است. گفت مهم این است که فیلسوف است که ضد فلسفه است. وی تاکید کرد به نظرم ابن تیمیه آدم شگفتی است و در باره شناخت جریانهای فکری دنیای اسلام و تأثیر آنها روی یکدیگر بی همتاست. این که مثلا رابطه معتزله و اشعری و وحدت وجود  ابن عربی و غیره چگونه است، هیچ کس به اندازه او نمی فهمد و تحلیل در این باره نمی کند. وی ریشه افکار را در میان جریان های مختلف در دنیای اسلام به خوبی می داند. این که چطور مثلا ابن سینا فلسفه یونانی را با  استفاده از کلام اسلامی تبدیل به فلسفه اسلامی کرد بحثی است که ابن تیمیه به خوبی درک کرده است. ابن تیمیه یک متفکر عقل گراست و سلفیها او را درست نمی شناسند. او یک سلفی فیلسوف است. اصلا مثل سلفیه فعلی نیست. فتاوی او شاهد بر این معناست. مثلا می گوید اگر امر به معروف ضررش بیش از نفعش است، حرام است و نباید انجام داد. در بحث تکفیر هم سخت گیری های خاصی دارد. میشوت گفت که کتابهای ابن تیمیه در کتابخانه من 4 متر جا را اشغال کرده و من فراوان خوانده ام. شخصیت فکری او جز این است که سلفیه و وهابی ها می فهمند. اینها یک کاریکاتور از ابن تیمیه درست کرده اند. ابن تیمیه سلفی متفلسف است. در همان زمان حنابله از وی انتقاد می کردند و حتی سُبکی نوشته است که ابن تیمیمه مسمومٌ بالفلسفه. از آقای میشوت پرسیدم حالا مشکل جهان اسلام را چه می داند. ایشان گفت جهل و زیادی تولید مثل. گفت مصر سه دهه قبل را دیده بودم. تازگی رفتم. دیدم مثل هند شلوغ شده است. این مشکل تولید خواهد کرد بدون تردید و همه اش باعث شورش و انقلاب خواهد شد چون امکان سیر کردن اینها در کشورهای اسلامی نیست. البته به جهل، باید جوع یعنی گرسنگی را هم افزود که مشکل جهان اسلام است. گفتم راجع به ایران چه می گویید؟ گفت انقلاب ایران یک آرزویی را در تمام مسلمانان ایجاد کرد و درست هم بود. یک بار هم در یک رویای صادقه امام خمینی را دیدم. به من گفتند: می دانم که تو با همه افکار من موافقت نداری اما من را دوست داری. من گفتم: بله درست است. واقعا هم همین طور است. پرسیدم به حج رفته اید؟‌گفت: بله در سال 1987 که سال کشته شدن ایرانی ها بود. اما در مراسم نبودم و فردای آن روز از رادیو بی بی سی خبرش را شنیدم.

 صبح روز یکشنبه چند سخنرانی قابل توجه بود. اولین آنها از طرف آقای محمد علی بویوک قارا بود که خودش از دست اندرکاران این نشست است. تا به امروز جمعیت خوب بوده و البته به نظر می رسد دسته ای از دانشجویان هم می آیند. به خصوص خانم هایی که محجبه هستند و به احتمال دانشجوی الهیات یا حدیث و این امور هستند. بویوک قارا از همان ابتدا موضع تندی علیه سلفیه گرفت و بحث خوبی در این باره داشت. ایشان گفت: این چند روز مرتب گفته شد که چند سلفیه داریم و تفاوت اینها در تفسیر است. نیز گفته شد قرآن و سنت در مرکز قرار داده  توسط سلفیه یا دسته های مختلف سلفی تفسیر می شد. به نظرم من نصوص هست، واقعیت هم هست. باید دیگر بین این نصوص و واقع چه می گذرد. اختلاف نظرها به حدی است که به یک نقطه معین نمی توان رسید. سلفیه دچار اختلاف و انفکاک زیادی شده است در حالی که فرقه های دیگر تا این حد انقسام ندارد. میراث اصلی اینها از قدیم است و از دوره ابن تیمیه تا محمد بن عبدالوهاب شکل روشن تری داشته است، اما به نظرم من همه اش در بخش اصلی خود یک جریان واحد است و من اختلاف نظر گسترده بین آنها را قبول ندارم. وقتی شما بربهاری را در بغداد ببینید و با ابومصعب زرقاوی مقایسه کنید یک جور رفتار را می بینید. او مساجد شیعیان را آتش می زد این هم در عراق همین کار را می کرد. آن زمان همان قدر عباسی ها از اهل حدیث دفاع می کردند که حالا سعودی ها از سلفیه دفاع می کنند. به نظر من سید جمال و عبده را نباید سلفی به حساب آورد .منهج آنها غیر از سلفی است. آنها اصلا کاری به حدیث نداشتند، در حالی که سلفیها اساس کارشان حدیث است. آنها بازگشت به قرآن را مطرح می کردند نه بازگشت به حدیث را. تشابهی میان آنها و سلفی ها نیست. خط اخوان و سلفی ها هم جداست و شباهتی با یکدیگر ندارند. در سلفیه اصل بر نص است نه عقل. بویوک اضافه کرد: ما سه جور سلفیه داریم. سلفیه سعودی. سلفیه جهادی، سلفیه سیاسی که مربوط به سه چهار سال اخیر است. سلفی سعودی چیست؟ همان درخت نخل که مظهر وطن در سعودی است. بعد هم دو شمشیر که یکی شمشیر علماست یعنی آل شیخ و دیگری شمشیر آل سعود. این دو شمشیر در وهابیت، وطن را حفظ کرده است. علمای آل شیخ با آل سعود در درعیه توافق کردند. این سلفیه سعودی است و ابن باز هم از همین تیره و طایفه است. اما جریان سلفیه جهادی جریانی است که علمایش دولت را قبول ندارند. مقبل الوادعی که یمنی است یعنی خارج از چهارچوب وطن سعودی، مرشد این تفکر است. البانی را هم نباید حافظ وطن سعودی دانست چون از جای دیگر آمد ولو در دانشگاه اسلامی مدینه بود. به هر حال سلفیه سعودی با اینها فرق دارد. سلفیه سعودی علما و سلطه هستند و اطاعات از ولات سعودی را واجب می دانند. در حالی که البانی و وادعی و اینها، اجتهاد می کنند و فتوای هئیت کبار علمای سعودی را هم قبول ندارند. اما سلفیه دوم، سلفیه جهادی است که اصل آنها از مهاجرین مصر و سوری به سعودی آغاز شد. اینها به مدینه رفتند در دانشگاه مدینه وارد شدند. اینها سلفیه سعودی را قبول ندارند، چون آن را امریکایی می دانند. سلفیه سعودی وهابیت را با اسلامیت مورد نظر خود تلفیق کرد. در واقع سلفیه جهادی تلفیقی است میان وهابیت، به علاوه نظریه ابن تیمیه در باره سیاست شرعی به علاوه میراث اخوان المسلمین، به علاوه سید قطب. این عناصر با هم ازدواج کردند که سلفیه جهادی پدید آمد. اختلافات زیادی بین سلفیه سعودی و جهادی هست. سلفیه سعودی به عقیده باور دارند اما جهادی ها به عقیده  و نشاط و فعالیت اجتماعی و سیاسی. سعودی ها روی بدعت ها در کار حج و زیارت تأکید دارند، جهادی ها ضد غرب و امریکا هستند و روی جهاد و شهادت تکیه دارند. سعودی ها وقت نماز را مهم می دانندجهادی ها به اجرای احکام تاکید دارند و فتوای ابن تیمیه در باره مغول را مرتب مطرح می کنند. سلفیه سعودی به نماز خواندن احمد بن حنبل پشت سر عباسی ها اشاره دارد اما جهادی ها به مخالفت او با عباسیان در امر محنه تاکید دارند. ابن تیمیه این دو گروه هم با هم فرق دارد. جهادی ها ابن تیمیه مجاهد را می خواهند اما سعودی ها ابن تیمیه عقاید را. سعودی ها تأخیر جهاد را لازم می دانند اما سلفیه جهادی تقدیم آن را بر هر چیز. جالب است که سلفیه سعودی طرفدار استبداد است اما سلفیه جهادی به نوعی دمکراسی هم باور دارد. جهادی ها جهاد عقیده را تاخیر می اندازند و این درس عکس سعودی هاست. مفهوم کفر هم برای اینها متفاوت است . وهابی ها مرتکب کبیره را کافر می دانند اما برای جهادی ها کفر چیز دیگری مثل همین کارهایی که سعودی در دوستی با امریکا دارد. ایمن ظواهری یک نمونه کامل سلفیه جهادی است. نوع سوم سلفیه، سلفیه سیاسی است که نتیجه جریان بیداری اسلامی پس از انقلاب های عربی است. اینها حتی وارد مجالس قانون گذاری هم می شوند که نمونه آن در مصر و حزب نور است. این یک انقلاب فکری در سلفیه است که به سمت انتخابات و قانون اساسی و مجلس آمده است. عبور الزمر از بنیانگزاران جهاد اسلامی مصر که سادات را کشتند اعتراف می کند که در آن کار اشتباه کرده است و باید راهی بین عنف و استسلام را رفت. در این باره کتابی هم نوشته است.

سخنران بعدی صبح یکشنبه حسن اوناط بود با عنوان مشکلة المسلمین الذین یفقدون المخرج المشترک الاستقطاب الطائفی بین السلفیة و الشیعه. گفتند یک شیعه شناس است که نسبت به تشیع هم موضع منفی تندی دارد. ایشان گفت مشکل مسلمانان این است که مخرج مشترک در شناخت اسلام ندارند. باید اول ببینم که مسلمانان چطور به تاریخ نگاه می کنند. واقعیت چیزی است و تاریخ چیز دیگر. تاریخ انشاء بشری است و امری ذهنی. آنچه به اسم تاریخ گفته می شود واقعی نیست، نوعی تفسیر است. تاریخ برای شیعه یک مفهوم دارد برای سنی مفهوم دیگری. تاریخی که هر کدام می شناسند با دیگری فرق دارد. تاریخ برای شیعه پیغمبر است به علاوه امام علی (ع) در حالی که تاریخ برای سنتی بدون ابوبکرو عمر معنا ندارد. بنابرین هر کسی تاریخ خود را دارد. نکته دیگر این است که مسلمانان در شناخت تاریخ گذشته خود دایما در حال تجدید نظر هستند. هرچه دلشان بخواهد به تاریخ نسبت می دهند. در حالی که می دانیم مذاهب بعد از پیامبر (ص) پدید آمده و هیچ کس نمی تواند بگوید مذهبش عین دینی است که پیامبر آورده است. دین وحی الهی است اما مذاهب نتیجه افکار است. شما وقتی درختی را درخت گردو می دانید فقط از روی زمین به بالا را می بیند ریشه ها را نمی بینید. اختلافات سلفیه هم در برداشت از گذشته همنی طور است. حسن البنا سلفیگری را یک جور می فهمید، رشید رضا هم شعارش سلفیه بود. وهابی گری هم شعارش سلفیه است اما اینها مخرج مشترک در فهم اسلام ندارند. خوب ممکن است بگوییم فقط مذاهب اربعه درست است، اما این هم نمی شود. با شیعیان چه می کنید. الان اکثریت ایران و عراق شیعه هستند. لبنان، افغانستان، پاکستان و هند شیعیان زیادی دارند. در آذربایجان 75 درصد شیعه است. در سوریه هم. در عربستان هم نفت زیر پای شیعیان آنجاست. شما اینها را خارج از اسلام می دانید؟ این امکان دارد؟‌ آنچه در اسلام اهمیت دارد نوعی ایمان فردی است. نوعی مسوولیت فردی و نوعی تخلص از جهنم که آن هم فردی است. اینها می تواند مخرج مشترک باشد. اما در حال حاضر به این مسائل توجه نمی شود. همه از اسلام به عنوان یک وسیله مشروعیت استفاده می کنند و کارشان شده کشتن یکدیگر به اسم اسلام. اگر اسلام انسان را در مرکز قرار داده است چطور ممکن است کسی الله اکبر بگوید و مسلمانی را بکشد. این قتل ها خیلی زیاد شده است. اینها جنگ قدرت است و اسلام بهانه است. سعودی در مصر دنبال مصالح خودش است در سوریه هم. اما به اسم سلفیه و اسلام. هر کسی هر مذهبی دارد داشته باشد، چه حق تکفیر دیگران را دارد. اسلام را باید از دست اینها نجات داد. باید هر کسی گفت مسلمانم، اسلامش را قبول کرد. باید مرجئی شد و راهی بین معتزله و خوارج جست که همه اسلام همدیگر را قبول کنند. نیاز امروز ما قبول تساوی همه در اصل ایمان است. اما حالا اسلام بازیچه دست سیاستمداران شده است و هر کسی وجهی از اسلام را می شناسد مثل داستان فیل مولانا، اسم آن را اسلام می گذارد.

سخنران بعدی زکریا کورشون بود که متخصص تاریخ نجد و احساء و قطیف است و سابقا هم از ایشان کتابهایی دیده بودم. ایشان تحلیلی راجع به پیدایش وهابیت کرد. سوال اصلی این بود که آیا پیدایش وهابیت یک امر دینی است یا ناشی از شرایط اجتماعی و سیاسی. ایشان نگاهی به تاریخ پیدایش وهابیت کرد و از شورای علما که پدید آمد و در کنار امرای آل سعود قرار گرفت یاد کرد. در آن زمان یک مجموعه علما پدید آمد یک مجموعه امراء نظامی. باید شرایط سیاسی و فرهنگی و قبایلی را هم سنجید. آنچه در مذهب وهابیت بود، با زندگی بدوی سازگاری داشت و این شرایط بود که اجازه ظهور این وهابیت را داد. خود سلفی گری به ابن تیمیه بر می گردد اما آنچه بعدها به اسم وهابیت پدید آمد بیش از آن که دینی باشد ناشی از شرایط سیاسی و قبایلی بود. بیشتر افراد بدوی بودند. آنچه بدوی ها را حرکت داد بیش از آن که دینی باشد سیاسی بود. بدوی ها دایما مشغول محاربه هستند، و بنابرین در وهابیت هم روی حرب و جهاد تکیه شد. آنها اعتدال ندارند و در سلفیه هم همین طور است. قسی القلب هستند و وهابیت هم همین طور است. جمود دارند و وهابیت هم همین طور است. این شرایط بود که وهابیت خشن را با زندگی خشن بدوی همراه کرد و کار این مذهب بالا گرفت. وهابیت چیزی را که آنها می خواستند فراهم کرد. اموال غارت شده را حلال می کرد. کاری که الان هم در سوریه می کنند و اموال مردم را غصب می کنند و با همین مذهب سلفی حلال می کنند. این همان وضعیتی است که در قرن هیجدهم در نجد پدید آمد. الان هم همان مشکلات سیاسی و اجتماعی هست و شرایط همان شرایط است. با این حال باید توجه کنیم که مردم از سلفیه چه می خواهند و ما چه می خواهیم و می گوییم. تفاوت بین ما به عنوان پژوهشگر با مردم وجود دارد. باید دید در واقع چه چیزی هست و مردم چه چیزی را می طلبند.


رسول جعفریان

سخنران آخر امروز جوانی به نام مصطفی زهران مصری بود که خودش به من هم گفت که متخصص اسلام سیاسی است. موضوع وی این بود: تحدیات ما بعد 30 من یونیو، السلفیة المصریه.... بین واقعها و مستقبل مشروعها السیاسی. بحث وی در باره ظهور سلفیه بعد از انقلاب مصر بود. این که این سلفیه متفاوت با سلفیه های دیگر است. چیزی است بین اخوان و علمانیت که بیش از آن که با اخوان سازگار باشد، دنبال علمانی هاست. اینها اهل انتخابات و مجلس هستند و چون رقیب اخوان هستند با علمانی ها کنار می آیند. خبری که از تونس هم می رسد همین است که سلفی ها در مخالفت با دولت اخوانی، به سراغ اتحاد با علمانی ها رفته اند. وی گفت که در انقلاب های اخیر عربی زلزله ای شد که سلفیه از آن استفاده کرد و مردم را به خود جذب نمود. سلفی ها هم تابع ولی امر نیستند می توانند هرگونه خواستند تغییر کنند. هر چه هست سلفیه مصری خود را به عنوان یک ضرورت به جامعه مصری و حتی نخبگان تحمیل کرده و ضد اخوانی ها عمل کرده است.

ناهار را همراه تعدادی از دوستان محلی بیرون رفتیم. رستوانی نزدیک هتل بود که متعلق به شهرداری است. همان جا تا ساعت 2 بودیم و سپس به هتل برگشتم. خسته بودم. قدری استراحت کردم و بیشتر جلسه آخر را رفتم. سخنرانی با نام یوسف الکلام از رباط مغرب بود که او هم ضد وهابی بود و گفت که منهج سلفی ها از عقل کاملا بدور است در حالی که قران منادی روش و منهج عقلی است. در شرایط حاضر هم آینده سلفیه در خطر است و هم آینده اسلام.

یک ایرانی اهل زاهدان را دیدم که روز اول هم او را ملاقات کرده بودم. پرسیدم به نظرت برنامه ها چطور بود؟‌گفت: به نظرم من یک جنگ عمومی علیه سلفیه در میان مسلمانان پدید آمده که یا سلفی ها باید خود را با آن تطبیق دهند یا منزوی شوند. پرسیدم اینجا چه می کند؟‌گفت برای دکتری در ادبیات فارسی به دانشگاه استانبول آمده است!

ساعت 4 تا شش جلسه اختتامیه بود که از جمله محمدعلی بویوک قارا دوباره صحبت کرد و باز هم بشدت به سلفی ها حمله کرد. او گفت که حمایت سعودی از سلفیه برای خدمت به غرب است. اروپایی ها و غربی ها از سلفیه استقبال می کنند چون پای آنها را به افریقا و خاورمیانه باز کرده است. سعودی ها هیچ اخلاصی در دفاع از سلفیه ندارند و کارشان فقط سیاسی است و لذا در داخل سعودی و مصر و سوریه متفاوت عمل می کنند چون مصالح خود را نمی خواهند و کاری به اسلام و سلفیه و دین ندارند. در سوریه هم برای این که جلوی ایران را بگیرد از سلفیه دفاع می کند. اینها تابع سیاست هستند نه مذهب. وی تأکید کرد که مسأله جهاد در میان سلفی ها نوعی تعاطف جوانان مسلمان را با آنها ایجاد کرده است. آنها خود را اهل جهاد نشان می دهند به طوری که گویا فقط خودشان اهل جهاد هستند دیگران را کلا حذف کرده اند در حالی که روزگاری صوفیه اهل جهاد و مبارزه بودند. در همین قفقاز، در لیبی و نقاط دیگر حدود صد سال قبل، صوفی ها علیه استعمار جنگیدند. حالا سلفیه جهادی همه را حذف کرده اند و آنها را منحرف می دانند گویی فقط خودشان اهل جهاد هستند. مسلمانان همیشه ضد ظلم بوده اند و این اختصاصی به سلفیه جهادی ندارد.

دو سه نفر دیگر هم صحبت کردند از جمله حسن حنفی که بنده فرصت ماندن نداشتم. زیرا یکی از دوستان آمد تا همراه ایشان برای شام برویم و شب را هم خدمتشان باشیم تا صبح اول وقت عازم فرودگاه شوم که نزدیک خانه ایشان بود.

در تمام این مدت بحثها در باره مسائل مختلف با شماری از میهمانان ادامه داشت. بحث های در باره شیعه که علاقه مند فراوان داشت. دانشجوی جوان ترکی هم آمد و گفت که اسمش محمد بهشتی است و چون پدرش سخت به آقای شهید بهشتی در ایران علاقه مند بوده، نام او را محمد بهشتی گذاشته است. تصویری از وی گرفتم.


جریان این همایش همان طور که دو سه بار گفتم، عمدتا در انتقاد از سلفیه بود که گاه تند هم می شد. البته بودند کسانی که آن را تقسیم بر اقسام می کردند تا دفاعی از برخی کرده باشند. اما به طور کلی مجلس، مجلس ختم سلفیه بود و اگر واقعا با اشاره دولت انجام شده باشد، گرچه بسیاری از استادان با حریت صحبت کردند، به نظر می رسد نوعی تغییر در سیاست کلی ترکیه باشد. حمایت ترکیه از ماجرای سوریه یک اشتباه بود و این دولت هم در دام سلفی ها و سعودی ها افتاد. این دولت با این کار خطری برای خود خرید که ممکن است ضررهای آن در ماه های آینده یا سالهای آینده بیشتر باشد. بدون شک، قربانی شدن اخوانی ها در مصر که سعودی ها هم پشت سر آن بودند، نوعی خنجر زدن از پشت به دولت ترکیه بود. متاسفانه برای دولت ترکیه پول مهم است و اقتصاد و فکر این که بتواند پولی خارج از روال معمول از سعودی بگیرد و هزینه کند و کشور را پیش ببرد، چیزی که در آن موفق بوده و اقتصاد ترکیه را رونق بخشیده است. نباید از انصاف گذشت که دولت ترکیه، این کشور را متحول کرده و از نظر فساد در همه زمینه ها، اوضاع را بهبود بخشیده است. حتی مخالفان این دولت و منتقدان هم تاکید دارند که ترکیه از این جهت بسیار سالم شده و تغییر کرده است.

این هم راسته بازار کتابفروشها در نزدیکی ایاصوفیه

رسول جعفریان

ساعت هفت ونیم به میدانی رفتیم اِسن یورت که خیمه بزرگی به نام امام حسین (ع) برپا شده بود. در این خیمه تعدادی پرچم و عکس و طراحی های مختلف که مربوط به کربلا بود دیده می شد. گفتند این سومین سال است که خیمه برای امام حسین(ع) و معرفی عاشورا بر پا می شود. سال اول در نزدیکی مسجد سلطان احمد بوده است. سال دوم جای دیگری و امسال هم در این منطقه که علویان در آن فراوان هستند. بیفزایم که دو سه سالی است که برای غدیر نیز مراسم خوبی در نقاط مختلف استانبول برقرار می شود. به علاوه که امسال مشابه برنامه اینجا برای زدن خیمه ای به نام عاشورا اقلا در ده شهر دیگر ترکیه نیز این خیمه ها برپا می شود. بماند که خود حکومت هم در عاشورا مراسم ترحیمی در آنکارا دارد که سخنرانان ویژه خود را دارد.  همان نزدیکی در رستورانی شام خوردیم و دوباره برگشتیم. دسته سینه زنی هم از شیعیان مشغول عزاداری بودند. مدتی ماندیم و به محل استراحت آمدیم. الان ساعت 2 به وقت ایران است که این مطالب را نوشتم.

رسول جعفریان

رسول جعفریان





نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">